تحلیل و بررسی و نقد گامبی وزیر

نقد سریال گامبی وزیر queen’s gambit

 

پیروزی نتفلیکس این بار، در دستان دختر شطرنج باز!

مینی سریال گامبی وزیر یک درام تلویزیونی آمریکایی است که توسط « اسکات فرانک  Scott Frank » و « آلن اسکات Alan Scott » برای NETFLIX ساخته و در تاریخ ۲۳ اکتبر ۲۰۲۰ منتشر شد.

سریال براساس رمانی به همین نام از « والتر تویس Walter Tevis »، نویسنده ی رمان معروف « بیلیارد باز» است که « رابرت راسن » سینمایی بیلیارد باز را با بازی «پل نیومن» بر اساس آن ساخته است.

نقد و بررسی سریال گامبی وزیر ( کویینز گمبیت )

مینی سریال داستان زندگی « بث هارمون Beth Harmon » را با بازی « آنیا تیلور- جوی Anya Taylor-Joy »، در هفت قسمت به تصویر می کشد. بث دختر یتیمی است که در یتیم خانه به طور اتفاقی با بازی شطرنج آشنا می شود. و خیلی زود متوجه نبوغ فوق العاده اش در این بازی می شود. او که به اقتضای موقعیتش دختری به شدت تنهاست، به طور دیوانه واری شیفته و وابسته ی شطرنج می شود. و پیرمرد سرایدار یتیم خانه، آقای شایبل ، با بازی درخشان « بیل کمپ Bill Camp »، تبدیل به اولین مربی و مشوق او می شود. و تنها دوستش نیز « موزز اینگرام Moses Ingram » در نقش « جولین » می باشد که خودش نیز دختر یتیم سیاه پوستی است که از بث بزرگتر است اما کسی او را به فرزند خواندگی قبول نمی کند. در نهایت خانواده ای سرپرستی بث را برعهده می گیرند و بث را با خود از آن یتیم خانه ی سرد و بی روح می برند.

این افتتاحیه شاید شما را یاد قصه های پریان بیندازد؛ اما از اوایل قسمت دوم متوجه خواهید شد که این خبرها نیست و بث تازه باید خود را برای مبارزه ای بزرگتر آماده کند.

اول از همه به پرسش ” گامبی وزیر در شطرنج چیست ؟” پاسخ دهیم

گامبی وزیر یا درست تر، گامبی ملکه، نام یک افتتاح بازی در شطرنج است که در اینجا منظور از ملکه همان کاراکتر اصلی سریال است. در افتتاح بازی یا گشایش ملکه، بازیکن یکی از سواره های خود را قربانی می کند تا در موقعیت بهتری قرار گیرد. این در واقع همان کاری است که ملکه ی سریال محبوب ما نیز انجام می دهد. او دختری است که خودکشی مادرش را به چشم دیده. این شوک بسیار بزرگی برای یک دختر بچه در چنین سن و سالی است. طوری که می تواند او را به کویر بی آب و علف پوچی پرت کند و راه نجاتی برایش باقی نگذارد.

صفحه ی شطرنجت را قورت بده بث!

اما روح رنجور بث، ناگهان در این کویر، برکه ای زیبا و پرآب میابد و از آب زلالش سیراب می شود. و همانطور که قابل انتظار است حاضر می شود هر سواره ای را قربانی کند تا برکه اش را نجات دهد. شطرنج برای بث عروسک خوش رنگ و خوش لباسی بین باقی اسباب بازی های اتاقش نیست. شطرنج برای او خودِ زندگی است. جواز زنده ماندن است. اجازه ی نفس کشیدن و زیر دست و پای روزگار له نشدن است. و او این را خیلی زود متوجه می شود. حالا که بعد از چنان مواجهه ی نزدیکی با مرگ، راه زنده بودن را یافته، ولع زندگی نیز به سراغش می آید. ولعی چنان شدید که دخترک را به دزدی و به بلعیدن مشت مشتِ قرص هایی وادار می کند که به خیالش تنها راه پیروزی او در صفحه ی شطرنج هستند.

 

همین امر باعث می شود بلافاصله بعد از اینکه به فرزند خواندگی ِخانواده ای از هم پاشیده در می آید با به وجود آمدن اولین مشکل به همان پناهگاه همیشگی اش یعنی صفحه شطرنج رجوع کند. و نه تنها خود که مادرخوانده ی ضعیف و بدون اعتمادبنفسش را نیز نجات دهد. او هیچ راه ارتباطی دیگری جز شطرنج با دنیای اطرافش ندارد. به وضوح با نوجوانان هم سن و سالش متفاوت است. مادرخوانده اش « آلما ویتلی با نقش آفرینی درخشان ماریل هلر Marielle Heller » سعی می کند او را متقاعد کند به گروههای های دوستی بپیوندد اما موفق نمی شود.

چرا که این اتفاق نیازمند پیش زمینه های قبلی است. اما بث مراحل رشد طبیعی اش را طی نکرده است. او درواقع هنوز همان کودک بی توجه به اطرافیان است که وارد یتیم خانه شده. و دچار نوعی بلوغ دیررس جسمی و روحی است. این را می توان در دیر شروع شدن عادات ماهیانه اش یا نگاه های کنجکاوانه و جست و جوگرش در رابطه های احساسی دخترو پسرهای جوان اطرافش مشاهده کرد. اوج این مانند دیگران نبودن را، در شب مهمانی  دخترهم کلاسی اش می توان دید. جایی که همه دخترها شروع به خواندن ترانه ای معروف می کنند و بث هاج و واج به آنها نگاه می کند و حقیقت متفاوت بودن دوباره همچون پتکی به سرش کوبیده می شود.

قهرمان خوش لباس!

اما نکته اینجاست که بث فوق العاده باهوش است. بازهم سریع متوجه تفاوتش با بقیه می شود و دنبال چاره ای می گردد. او با استفاده از درآمدهای اولیه اش از مسابقات شطرنج شروع به خریدن لباس های مد روز می کند تا حداقل در ظاهر این تفاوت را از بین ببرد و حتی آن را به نوعی برتری تبدیل کند.

این همان دلیلی است که به صورت میل شدید به خریدن لباس های گران قیمت، تا انتها، در رفتار بث مشاهده می شود. زیرا پس از شطرنج، به تن کردن لباس گران قیمت، دومین پناهگاه بث برای پنهان کردن مشکلات روحی اش در جامعه است. پس صفحه ی شطرنج مهمترین شرط زنده ماندن بث و انگیزه اش برای ادامه ی زندگی است و پوشیدن لباس گران قیمت و زیبا، راه انتخابیِ وی، برای افزایش اعتمادبنفس است. دو موتور محرکه ای که همواره بال های پرواز این کاراکتر جذابند.

اما تلاش دیگر او برای بهره مند شدن از یک زندگی عادی، پیوستن به پارتی های شبانه است. او در خانه ی مردی که نمی شناسد می ماند تا به خود و مادرخوانده اش ثابت کند که چیزی از بقیه کم ندارد. او تا انتهای رهایی از هر بندی پیش می رود. او طبق همان دو قانونِ « از هرچه منع شوی به آن مشتاق تر می شوی » و « بعد از رسیدن به آنچه می خواهی، ناگهان اشتیاق اولیه از بین می رود…» به هر آنچه که برای او دست نیافتنی بود و پر از شبهه و سوال، می رسد ؛ اما ناگهان متوجه می شود این چیزی نبوده که او واقعا از زندگی بخواهد. این چیزی نبود که او بخاطرش به دنیا آمده باشد و این مسیر او نیست. از این لحظه به بعد شطرنج دیگر تنها راه زندگی او نیست. بعد از تجربه ی هرآنچه خواسته، در نهایت متوجه نکته ای می شود که برایش سرنوشت ساز خواهد بود.

اینکه شطرنج اجبار او نیست. انتخابِ اوست. او این بار نه از روی ناچاری، که با تمام قدرت، از خانه ی آن مرد غریبه خارج می شود، به اتاقش باز می گردد و سرنوشتش را با دست خودش رقم می زند. اتفاق مهمی برای بث افتاده. او « بالغ » شده و« هویت » خود را یافته است. و خود را آنطور که هست، دوست می دارد. از خود انتظار کامل بودن در هر زمینه ای را ندارد. زیرا دریافته تنها در یک چیز می تواند بهترین باشد. در شطرنج. و این برای او کافی است! اینجاست که نام گامبی وزیر برای سریال معنی پیدا می کند. چرا که بث مشتاقانه برای رسیدن به قله ی هدفی که انتخاب کرده، چیزهای حاشیه ای دیگری را قربانی می کند.

البته شاید به ظاهر کمی بی رحمانه به نظر برسد. اما این واقعیتی انکار نشدنی است. شاید تمام افراد بسیار موفق جهان زمانی به ناچار بخشی از زندگی شان را فدای دست یافتن به هدف هایشان کرده اند و به نوعی دچار زندگی های تک بعدی یا دوبعدی شده اند.

حالا نوبت شکسته…

اما اگر کسی دست به چنین انتخابی بزند و تمام ریسک های آن را بپذیرد، و ناگهان هدف ارزشش را از دست  دهد چه اتفاقی میفتد؟ یا اگر قهرمان از ادامه ی مسیردلسرد شود چه؟ یا اگر زنی که تنها دوست و خانواده و همدم اوست نگهان تنهایش بگذارد چطور؟ آیا او آنقدر قدرت دارد که از پا نیفتد؟ گاهی تنها راهی که به نظر می رسد کنار کشیدن است. و هر قهرمانی به گونه ای کنار می کشد. بث نیز به مستی ساختگی روی می آورد. او عاشق پیروزی در شطرنج است. و باختن را نیاموخته. دنیا برای کسانی که شکست را نیاموخته اند، جای زیبایی نیست.

بث هم همچون بسیاری از قهرمانان دیر یا زود محکوم به چشیدن یکی از مهمترین مراحل سفرش، یعنی «شکست»  بود. حتی اگر آمادگی لازم را نداشت. روی آوردن او به الکل، گوشه گیری، و در نهایت شرکت نکردن در مسابقات شطرنج، واکنش او در برابر تمام فشارهای روحی اش بود. در این میان البته دوستانش دست روی دست نگذاشتند. هریک به گونه اس سعی کردند او را از منجلابی که در آن گرفتار شده نجات دهند. اما هیچ کدام موفق نشدند. چون بث شخصیت قائم به ذاتی است که در نهایت تنها به ندای قلب خود گوش می دهد. و احساسات او در آن لحظه به تنها چیزی که اهمیت نمی داد مسابقه بود.

 

ممنونم آقای شایبل…

اینجا بود که سرو کله ی تنها دوست کودکی اش « جولین »، پیدا شد. دست بث را گرفت و او را برد به جایی که بث با تمام وجود سعی کرده بود آن را فراموش کند. به یتیم خانه. به جایی که برای بث همچون جهنمی بر روی زمین بود. و ورود دوباره از دروازه های آن جهنم برایش بسیار دردناک. آقای شایبل این بار هم به موقع عمل کرد و بث هارمون را نجات داد. بار اول با آموزش شطرنج و کشف نبوغ این دخترک تنها، و بار دوم با مرگش و با یادآوریِ روزهایی که دخترک پشت سر گذاشته تا به جایگاه بلندی که اکنون دارد برسد.

نمایان شدن تابلویی که آقای شایبل از روزهای زندگی بث ساخته بود، در مقابل چشمان قهرمان داستانمان، همان تلنگری بود که بث، به آن نیاز داشت. اگر نصیحت ها و دلسوزی های رفقا و دوستان بث برای بازگرداندن او به صفحه ی شطرنج نتیجه نداد تنها یک دلیل داشت. اینکه در سخت ترین و ناامید کننده ترین مراحل طی کردن رسیدن به هدف، تنها یک چیز است که می تواند نیروی محرکه ی ثانویه ی قهرمان باشد. و آن یک چیز، « رجوع کردن به گذشته ی خود است.»

درست است! بث به جهنی بازگشته بود که توسط شطرنج از آن نجات یافته بود. چرا که اگر شطرنج نبود، با مشکلاتی که برای مادرخوانده اش پیش آمد، او دوباره محکوم به بازگشتن به یتیم خانه بود. با برگشتن به یتیم خانه و چشیدن دوباره ی طعم آن روزها، و به یادآوردن روزهای شیرینی که از پس مبارزه در پس صفحه ی شطرنج زندگی نصیبش شده بود؛ دوباره دست به انتخاب زد. و دوباره شطرنج را برگزید.

شطرنج برای بث به مثابه دنیایی است که در آن زندگی می کند. او یک بار با مبارزه کردن زندگی خود را نجات داده بود. پس باز هم می توانست این کار را بکند. این بار،آنچه بث هارمون از آن وحشت داشت، یعنی بازگشت به روزهای تباهی که پشت سر گذاشته، انگیزه ای قوی، برای ادامه دادن مسیری که در پیمودن آن مهارت داشت، به او داد. بی دلیل نبود که هارمون تا آخرین لحظات، در مقابل خیل خبرنگاران، بیشتر میل به سخن گفتن درباره ی آقای شایبل داشت تا حرف زدن درباره ی خودش.

بث در طول مسیر سریال با شخصیت های مهمی همراه می شود و هریک به گونه ای بر او و زندگی اش تأثیر می گذارند. اما قطعاً  تأثیر کاراکتر خانم آلما ویتلی، مادرخوانده ی بث، پررنگ تر از بقیه است. [ مقاله نقد سریال گامبی وزیر ]

آلما در واقع آن رویِ دیگر خودِ بث است. آلما همان بثی است که استعداد و علاقه اش به پیانو را نادیده گرفته. و راه سعادت و بهروزی را در وابسته بودن به مردی دیگر تشخیص داده. همین از او شخصیت ضعیف و شکننده ای ساخته. شخصیتی که هویتش اش بستگی به بودن یا نبودن دیگران در زندگی اش. گویی هر لحظه باید کسی باشد که او را از غرق شدن در ضعف و مستی نجات دهد؛ شوهری، معشوقی، دختر خوانده ای…

در واقع آلما به خود و استعدادش خیانت کرده بود. و دلیلش را نیز به طور واضحی بیان کرد. ترس! در بخشی از سریال می گوید که، فوبیای اجرای پیانو بر روی سن دارد. اما او درواقع فوبیایِ رویاپردازی، فوبیای شکست، فوبیای مسخره شدن توسط دیگران و در کل فوبیای طی کردن سفر شخصی خودش را داشت. او در مقابل هر ناملایمتی زندگی، خودش را پشت الکل پنهان می کرد.

 

وقت بازیه!

بث نیز این را به خوبی می داند که تنها تفاوت آلما با او این است که آلما نتوانسته به مرحله ی خودباوری و استقلال شخصیتی برسد. در صورتی که پیانو نیز برای آلما همانند شطرنج برای بث می توانست نجات بخش باشد. پس همراهی بث با زنی مانند آلما، هم برای بث و هم برای مخاطب، نوعی هشدار نامرئی است، که سرنوشت بث در صورت دست کشیدن از هدفش و از دست دادن اعتمادبنفس و وابسته شدن زندگی اش به دیگری، به همین شکل درخواهد آمد.

و این دلیل خوبی است برای اینکه، بث با وجود ورود شخصیت های مذکر جذاب به مسیرش زندگی اش، الویت هایش را کنار نگذارد و چه آنها باشند و چه نباشند، به راهش ادامه دهد. و در نهایت نیز همین روحیه ی جنگجوی او برای تمام مردان زندگی اش تبدیل به جذاب ترین ویژگی او شد. و آنها را وادار کرد، با نگاهی ورای نگاه جنسیتی، دست به تحسین این قهرمان زیبا و باهوش بزنند. و چه موفق به بدست آوردن او شده باشند چه نشده باشند، برایش احترام قائل شوند.

یکی از دلایل مهم محبوبیت مینی سریال گامبی وزیر در میان مخاطبان، مطرح کردن روش های موفقیت، به صورتی غیر مستقیم و در لابه لای پستی ها و بلندی های سفر قهرمان سریال بوده است. واقعیت این است که این روزها دیگر کسی حوصله و زمانِ گوش دادن به سخنرانی های انگیزشی را ندارد. و اغراق موجود در این نوع تزریق جملات انگیزشی به ذهن شنونده، برخلاف گذشته، دیگر جوابگو نیست.

مینی سریال گامبی وزیر لذت بخش است چون، هر کدام از ما در حین تماشای آن می توانیم راهی برای نجات خودمان نیز پیدا کنیم. راهی که از درون قلب و ذهن و روح خودمان می گذرد. راهی که از لحظه ی تولد همراه ما بوده و اگر تا کنون آن را نیافته ایم، حالا دیگر وقت شروع بازی است!

صفحات رسمی و صفحات نقد سریال در وبسایت های دیگر:

IMDB ROTTEN TOMATOES زومجی

گالری عکس سریال  The Queens Gambit

شناسنامه سریال:

محصولنتفلیکس - امریکا
کارگردان و نویسنده اسکات فرانک
سازندگانآلن اسکات - اسکات فرانک
زبان اصلیانگلیسی
تعداد اپیزود ( قسمت )7
بازیگرانAnya Taylor-Joy - Bill Camp - Isla Johnston - Moses Ingram - Christiane Seidel - Chloe Pirrie - Rebecca Root - Akemnji Ndifornyen - Patrick Kennedy -Harry Melling - Marielle Heller - Jacob Fortune-Lloyd - Thomas Brodie Sangster - Marcin Dorociński
موسیقیCarlos Rafael Rivera

مطالعه بیشتر:

ضمن تشکر بابت مطالعه ی نقد و بررسی سریال گامبی وزیر ، از شما دعوت می کنم از دیگر مقاله های سایت و پیج اینستاگرام من دیدن فرمایید.

دسته : نقد فیلم

4/5 - (4 امتیاز)

👆به این مقاله امتیاز دهید👆
—- و –—-
نظرات خود را در بخش نظرات با من در اشتراک بگذارید!

اشتراک در
اطلاع از
10 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

سلام نقد زیبا، جذاب و دقیقی بود.
من فیلمنامه و پیرنگ روایی داستان رو خیلی ساده دیدم ولی بعد از خوندن نقد شما دقیق تر بهش نگاه کردم و متوجه نکات ظریفی شدم.
عالی بود

سلام، نقدی بسیار زیبا برای سریالی زیبا ارائه نمودید. موفق و سلامت باشید.

سلام. سریال خیلی خوبی بود و به نکات خوبی اشاره کرده بودید. ظاهرا پیرنگ ساده ای داشت ولی درونش از لایه های پیچیده بود که باید عمیق تر نگاه کرد.
دست مریزاد و سپاس بانو…

بسیار نقدتون عالی بود تشکر

بهترین سریال سال پیش بود به نظرم.ولی من چرنوبیل رو بیشتر دوست داشتم

10
0
دوست داریم نظرتونو بدونیم، لطفا دیدگاهی بنویسیدx